پس «وجود یا همان هستی» یک مشترک معنوی است. یعنی در تمامی اقسام آن مانند: واجب، ممکن، جوهر، عرض و ... به یک معنا میباشد. لذا معلوم میشود که «هستی» یک حقیقتی است که در تمامی اقسام و تعیناتش جریان دارد. لذا وقتی میگوییم: خدا هست، ملک هست، ماده هست، انسان هست، حیوان هست و ...، از «وجود و هستی» در همهی تعیناتش یک معنا را درک میکنیم.
از ویژگیهای «وجود یا هستی» این است که هیچ حد و رسمی بر نمیدارد، چرا که هرگونه محدودیت نشان از عدم و نیستی دارد. پس هستی مطلق است. هیچ گونه کم، کاست و حدی به او راه ندارد. یعنی کمال مطلق. به همین دلیل «وجود یا هستی» دوئیت بردار نیست. چرا که دوئیت یا کثرت مستلزم حد و نقص است.
با توجه به نکات فوق که به صورت خلاصه ایفاد گردید، مشخص میشود که حتی دو وجود، دو هستی و دو کمال مطلق، مردود است. وجود و هستی یک حقیقت است که در مراتب مختلف ظهور مییابد.
مرحوم علامه طباطبایی (ره):
«ولی حقیقت این است که وجود یک حقیقت واحد ذو مراتب است. اگر وجودات خارجی حقایقی – متباین به تمام الذات – باشند، چگونه مفهوم وجود به عنوان یک مفهوم واحد از مصادیق و موارد متبن که هیچ جهت وحدتی ندارند اخذ و انتزاع میشود؟» (بدایة الحکمه یا آغاز فلسفه – ص 21).
«از جمله احکام سلبی وجود این که وجود هیچ غیری در برابر خود ندارد. زیرا انحصار اصالت در حقیقت وجود، لازمهاش این است که جز وجود هیچ چیز دیگری جدای از او در عالم نباشد. این یک لازمهی قطعی ذاتی است.
از جمله این که هیچ گونه دومی را نمیپذیرد. یعنی یک از و دو ندارد. زیرا همان طور که گفتیم وجود اصالت دارد و حقیقت واحد ذو درجاست است و گفتیم هیچ غیری در برابر خود ندارد و بنا بر این هر گونه اختلاط داخلی و خارجی با هر چیز را نفی میکند. چیزی در داخل خود ندارد که از حقیقت او بیرون باشد و ممزج شده باشد، چیزی هم د رخارج او نیست تا با هم ترکیب شوند. وجود فقط یک حقیقت محض و خالص است که هیچ گونه تعدد و تکراری را نمیپذیرد و هر چه را به عنوان دوم او فرض کنیم، همان حقیقت اول خواهد بود و گرنه باید از حقیقت اول ممتاز شده جدا گردد و امتیاز هم به وسیله چیزی که ما به الامتیاز است انجام شود و فرض این است که وجود چیز دیگری نداریم. پس وسیلهی امیتازی نداریم و اساساً چیزی جز یک حقیقت نداریم که آن هم شامل همه چیز میشود. اصلاً دوم داشتن در جایی است که اولی مقید و محدود باشد و شامل دومی نشود.» (همان مدرک، ص 27 و 28).
پس، فرض این که ما (انسان یا هر موجود دیگری)، وجودی دارد به غیر وجود خداوند متعال و اساساً وجود کثرت و تنوع دارد، غلط است. دو «هستی» معنا ندارد. چرا که اگر دو هستی وجود داشته باشند، هر دو محدود و محصور و توأم با نیستی میشوند و در این صورت نمیتوانند قائم بالذات باشند و باید هستی خود را از غیر گرفته باشند که آن غیر همان «وجود یا هستی» است.
حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله تعالی:
«توحید ذاتی مشتمل بر دو است که یکی به واحد و یگانگی و دیگری به احد و یکتایی خداوند بر میگردد:
الف – خداوند واحد و یکتاست، یعنی هستی محض است که درون او جزء راه ندارد و بر خلاف شیء مرکب که از چند جزء تشکیل میشود، ذات او از هر جهت بسیط و «لا جزء له» است و در او دو «تا» سه «تا» و هیچ گونه ترکیبی فرض ندارد. این بُعد از توحید ذاتی در واقع بربر با نفی هر گونه کثرت «درون ذاتی»از خداوند سبحان است.
ب – خداوند واحد و یگانه است یعنی خدا هستی محض است که «لا شریک له» و «لیس له فی الاشیاء شبه». این بُعد از توحید ذاتی به معنای نفی کثرت «برون ذاتی» است؛ یعنی در کنار ذات خداوند ذات دیگری که آن هم خدا باشد وجود ندارد. بُعد نخست توحید ذاتی را میتوان «نفی ترکیب» و بُعد دوم را «نفی تعدد» از ذات خداوند دانست، یا به تعبیری بُعد اول توحید اَحَدی و بُعد دوم را توحید واحدی نامید.
نظرات شما عزیزان: